تنهایی مقدس

تنهایی مقدس

................ در امتداد روزهایم میشود روزگــــــــــــــــــار
تنهایی مقدس

تنهایی مقدس

................ در امتداد روزهایم میشود روزگــــــــــــــــــار

پیله تنهایی ام..

یک بار در یک اتاق،

سر می کشم روکش تنهایی و

بالا می کشم قدح زهر ماری و

لحظه ای خاموش می شوم..

یک بار در کنج خلوتم،

تیغ می کشم برشاهرگ فلسفه وجودم

سیاهی اشعارم را با خونابه می شویم و

لحظه ای خاموش می شوم

دل می سپارم به خواب ابدی،

به لالایی می سپارم لحظه ای بیداری ام را

خورشید  را پشت کوه قایم میکنم و

بانگ خروس را سایلنت.

گم میشوم میان رویا ها

رویا می شوم از پس خاطره ها

دامن سپیده را با ذغال نقش می زنم

شب را با ب, بی نهایت می نویسم

صدایم که کنند..خود به خواب زده،خود خواسته،نمی شنوم.

افیون خواب مرهم می کنم بر این همه زخم نادیده،"حتی پزشک متخصص"

چاک چاک زخم هایم،زق زق دردهایم..گریه وناله و...

مونس شبهایم.

آه خلوتی دارم بی روزن تر از بهشت...

که حتی حوا نفوذ نکند به آن

نه گندم ویار کنم و نه سیب هوس

فارغم از تمام فروغ ها و

خاموشم از تمامی افروختنی ها

مات مانده ام در سوسو زدن شمع وجودم..

شکنجه ای دلخواه،

عذابی تلخ تر از بن بست خیار..

اما کیفورناک!


"در زندگی زخم هایی هست که آدم روش نمیشه جاشو به کسی نشون بده حتی پزشک متخصصص"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد