تنهایی مقدس

تنهایی مقدس

................ در امتداد روزهایم میشود روزگــــــــــــــــــار
تنهایی مقدس

تنهایی مقدس

................ در امتداد روزهایم میشود روزگــــــــــــــــــار

خود درگیری

امروز رفتم سینما،فیلم کلاشینکف.قبل شروع فیلم توی تبلیغات گوشه ای از فیلم شهر موشا رو نشون داد.منو برد به خاطرات خیلی دور و در تمام مدت نمایش فیلم ذهنمو درگیر کرده بود.

تصاویر اجرای مجدد نمایشای قدیم مثل همین شهر موشا که آدمو یاد مدرسه موشا مینداخت،یا وقتی شعر زیر گنبد کبود همون آقای حکایتیه معروفو بچه های دهه شصت اجرا کردن ،هممون میگیم یادش بخیر،افسوس میخوریم ،بعضیا میگن کاش به دوران کودکی برمیگشتیم... اما من حالم از همشون به هممممم میخوره ه ه ه ه ه

چی شدیم ما ؟
چی به سر نسل ما اومده که شدیم نسل افسوس ؟
گیر کردیم تو گذشته مون،البته گذشته ایی که اصلا از حالمون بهتر نیست،فقط میخوایم حالمونو باهاش خراب کنیم

حالا حتما بعضیا میگن وضعیته الانمون خوب نیست
خوب که چی؟
اصلا الان تو جهنم...

اما این جهنمو کی ساخته ؟

اگه فکر میکنی نقشی توی وضعیته الانت نداشتی دیگه این متنو نخون و برو بمیـــــــــــــــــــر

حوصله بحث راجع به اینو ندارم

ایراد ما اینه که بهمون روش زندگی درستو نشون ندادن

نمیدونیم چطور زندگی کنیم

چطور عاشق بشیم

چطور بچه تربیت کنیم

و هزار چطور دیگه

گم شدیم میان افسانه ها مون مثل لیلی و مجنون و ...

گم میان زندگی پدرومادرمون و  زن ومرد غربی  و  دوست دخترودوست پسرای امروزی و

سنت و

مدرنیته و

....

 به خاطر همین دنبال افیون میگردیم دنبال افیون نستالژی و گذشته و غم و غصه و ....

 تا یادمون بره همه چطور ها و خودمونو به خواب بزنیم

فکرمون خرابه

نرم افزارمون ویروسیه...


11 شهریور 93

نظرات 1 + ارسال نظر
یه غریبه که شاید آشنا بود چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:37 ب.ظ

حال من خوب است استثنا این بارو باور کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد