ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یاد قدیما بخیر.....
زمانی که شده کله گنجشکی،اما روزه می گرفتیم.
وقتی روزه مونو خوردن قایمکی سر یخچال باطل نمی کرد اما یه حرف بد باطلش می کرد.
وقتی دروغقو دشمن خدا بود.
یاد وقتی شیطون گولمون می زد وهنوز بلد نبودیم ما شیطونو گول بزنیم.
وقتی که "بی تربیت" هم فحش حساب می شد.
زمانی که دنیا هنوز اینقد بزرگ نشده بود..
وقتی مشق شب بزرگترین دغدغه بود...
وقتی بالا بلندی و قایم موشک خسته کننده نبود.
وقتی "دست علی" بزرگترین ضمانت بود..
شاید گم میشدیم اما خودمونو گم نمی کردیم
چقدر این نوشته زیباست ...
کاش می شد اون روزا برگردن ... واقعا که ای کاش هنوزم بزرگترین دغدغه هامون یه مشق شب نوشتن بود
... دلم واسه اون روزا خیلی تنگ شده ...خیلی
نظر لطفت سیما جان...
در کودکی یه عالم رویای جوانی و بزرگ شدن داریم...
اما وقتی بزرگ شدیم حسرت روزایی رو می خوریم که در انتظار امروز گذشت!
جالبه هاااا
ما یه چیزیمون میشه