ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بعضی
وقتا زندگی یعنی قدم زدن زیر باروون در حالیکه نامجو مدام زیر گوشت زمزمه میکنه که
لیز بود و پاییز بود...
تا جاییکه خیس خیس بشی وقتی که میگه خیس بود..
آری با یه بارونم میشه زندگی کرد
بعضی وقتا واسه لذت بردن از زندگی بهونه های کوچکی هست..
تیکو تاک صدای باروون و آواز نامجو منو برد به روزایی دور
روزایی که هفتم رو به بالا بود..
روزایی که
نه مهر بود، نه آبان و نه آذر
اما پاییز بود
..
باران را دوست دارم,
چونکه وقتی باران می بارد آسمان
به تلافی تک تک اشکهایم
هزاران هزار اشک میریزد.
باران را دوست دارم چون
آسمان
قبل ازاینکه بغضش بترکد فریاد می کند,
در زندگی زخمهایی هست که ...
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند..پس ساکت شو ای
آسمان...
من ...
باران را دوست دارم,
چونکه باران را دوست دارم,
فقط همین.
سلام
گاهی بعضی ابرا هستن که با خودشون بارون نمیارن فقط میخوان دلتنگ بارون باشی!!!چقدر اون روزا دلگیره...
سلام.
مرسی که به اینجا سری زدی..
نظر قشنگت منو یاد شعر " سترون " از اخوان ثالث انداخت.
گروه تشنگان در پچ پچ افتادند : " دیگر این
همان ابراست کاندر پی هزاران روشنی دارد"
ولی پیر دروگر گفت با لبخندی افسرده:
"فضا را تیره می دارد،ولی هرگز نمی بارد"
slm merc sar zadi
webe nici dari khoshhal misham bazam sar bezani