تنهایی مقدس

تنهایی مقدس

................ در امتداد روزهایم میشود روزگــــــــــــــــــار
تنهایی مقدس

تنهایی مقدس

................ در امتداد روزهایم میشود روزگــــــــــــــــــار

زندگی راکِد

انگار یک هواپیمای پر از بنزین بودم که در صحرایی دورافتاده سقوط کرده باشد.

شادی‌های اوج رفت.

دلهره رفت.

هراس رفت.

با سینه روی زمین پهن شده و مدتی بی فرمان پیش رفته بودم.

بعد سکوتی مرگبار همه جا را گرفت و همه چیز خاموش شد.

خاموشی و سکوت، توفان شن و صداهای دلهره‌آور بود که در سرم می‌پیچید، و لایه لایه چالم می‌کرد؛ نه انفجاری، نه آتشی، نه شکستنی، و حتا نه مرگ.

زندگی کریه‌تر از مرگ به من پوزخند می‌زد.

شاید هم از جای بلندی افتاده بودم، و هنوز نمی‌دانستم کجام شکسته و کجام درد می‌کند،

فقط مبهوت به جایی نگاه می‌کردم که نمی‌دانستم چیست.

بعد فهمیدم دلهره و مرگ چیزهای بدی نیستند،

ادامه‌ی زندگی غم‌انگیزتر است.

روزگار تلخ و سیاهِ زندگی راکِد،آرزوی مرگ

نظرات 1 + ارسال نظر
نادم شنبه 28 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:21 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

شاید خداوند صحرا را خلق کرد تا انسان بتواند با دیدن نخل تبسم کند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد