تنهایی مقدس

تنهایی مقدس

................ در امتداد روزهایم میشود روزگــــــــــــــــــار
تنهایی مقدس

تنهایی مقدس

................ در امتداد روزهایم میشود روزگــــــــــــــــــار

من یه ایستگاه بودم برای این اتوبوس...

دست آخر به مقصد نرسید!
یا که رسید ، ولی به من نرسید

هرچه بود ونبود گذشت و رفت

هرچه هست و نیست از من دل برید

بعد یک تقارن فکری،لب من رسید به لب او

سالها تو اون لحظه موند فکر من

عشقبازی کردم به هر دم او

چه رسید به من از این عشق جز افسوس؟!

من یه ایستگاه بودم برای این اتوبوس..


17 تیر 91

کسی که مال من نبود..

یه روز و روزگاری

بستن مارو به گاری

سنگین بود و باری نبود

بار به نام یاری نبود

کسی که من میخواستمش

کسی که مال من نبود


دو تا چشم فریبا

اون قد و روی رعنا

اون همه مهر و وفا

مستاجر یه قلب بودم 

فکر میکردم صاحبشم

افسوس که مال من نبود


بوسیدم و بوییدمش

تو بغلم فشردمش

نوشیدم و چشیدمش

شهدی که مال من نبود


عطرش پیچید تو زندگیم

فکرش تو یاد و خاطرم

تو گلستان زندگی

گشتم و چیدم عاقبت

گلی که مال من نبود...