-
کسی که مال من نبود..
جمعه 16 تیرماه سال 1391 19:38
یه روز و روزگاری بستن مارو به گاری سنگین بود و باری نبود بار به نام یاری نبود کسی که من میخواستمش کسی که مال من نبود دو تا چشم فریبا اون قد و روی رعنا اون همه مهر و وفا مستاجر یه قلب بودم فکر میکردم صاحبشم افسوس که مال من نبود بوسیدم و بوییدمش تو بغلم فشردمش نوشیدم و چشیدمش شهدی که مال من نبود عطرش پیچید تو زندگیم...
-
بی هیچ اسمی میشه عاشق شد!
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 22:01
یاد باد روزگاری که دستانمان خالی بود پروانه بود،گل بود،ولی جای شمع لامپ مهتابی بود فرهاد بودیم و "بی بهانه" به دل بیستون زدیم عشق هامان همه افسانه معشوق خیالی بود قلب سپیدی داشتیم با خالی سیاه زخمی از پیکان کماندار پوشالی بود کویر دلمان بی آب بود از تو نزولت تنها امید سالهای خشکسالی بود فصل شکوفایی این جوان...
-
آیا خدا وجود دارد؟ II
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 00:21
آیا خدا واقعا وجود دارد؟ زندگی درد داره، زندگی کردن توی این دنیا سخته،فرقی نمیکنه تو چه موقعیت و وضعیتی هستی،زندگی یه درد تحمل ناپذیره.. اما چطوره که این همه آدم تو دنیا دارن زندگی میکنن؟ درد و رنجو میشه تحمل کرد،هر کسی به یه روشی تحمل میکنه.. مثال: 1.بعضی وختا میشه درد و سختی رو با حواس پرتی تحمل کرد، تا حالا شده...
-
نسل من
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 02:21
نسل من نسلِ کشتی های غرق شده لشکر های شکست خورده قلب های ترک خورده سیب های کرم خورده بوسه های پست شده دست های داغ شده قلب های قفل شده دوستی های فراموش شده تماس های قطع شده روابط کات شده اس ام اس های پاک شده خاطرات زخم شده خنده های اخم شده اشک های خشک شده جوان های پیر شده گیس های سفید شده سکوت های فریاد شده روز های تار...
-
آیا خدا وجود دارد؟؟
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 12:38
نمیخوام تو اولین نوشته ام در سال 91 بحث اعتقادی کنم، من دنبال جواب هم نیستم،فقط میخوام سوال درستو پیدا کنم.. ادامه مبحث در آیا خدا وجود دارد II بعد از قرار دادن این مطلب تو وبلاگم،یکی از دوستان پاسخ جامع و کاملی به این نوشته دادن،که من حتی از دادن جواب قاصر موندم. این پاسخ کامل و زیبا رو میتونید در ادامه مطلب...
-
خود کرده را تدبیر نیست!!
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 12:17
از دست خود نالم کنون در دیگری تقصیر نیست کبریت در دست من است آتش فروزم کیست کیست؟؟ آتش گرفته هستی ام این شعله را خاموش نیست از که شکایت من کنم خود کرده را تدبیر نیست.. بهمن 90
-
این روزها...(آهنگ شکوه از محسن نامجو)
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 18:25
تصمیم گرفته بودم اینجا فقط دستنوشته بذارم،اما این آهنگ نامجو باعث شد نتونم مقاومت کنم و آهنگ آپلود کنم... حس این روزای منه این آهنگ... دانلود شکوه
-
برداشت آزاد(حیات با ت دسته دار)
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 13:09
صبح یک روز بهاری چشم گشود.. خورشید با چنان شتابی به استقبالش آمد، که چشمانش نیمه باز ماندند. بعد از لختی چشم زدن ، اول چیزی که دید باغ بود.. طراوت گل ها و غنچه های تازه باز شده عطر مست کننده شان آواز بلبلان و رقص پروانه ها.. صدای باد که در میان درختان می پیچید و آرامش سوغات می آورد. شروع کرد به قدم زدن میان باغ، تمام...
-
نوازنده دوره گرد...
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 02:38
یه شب سر کار طبق معمول تنها ،یه دونه از این نوازنده های دوره گرد با یه ویولن که باند کوچیکی بهش وصل کرده بود اومد و از کوچه مون گذشت.... پیچید غریبانه نوای ساز نوازنده دوره گرد در کوچه چه کردی با من آه نوازنده دوره گرد.. سوزه صدای سازت سوزاند و باز کرد زخم های کهنه ام را دم مسیحایی سازت،زنده کرد تمام درد های دلم را...
-
نیایش ،تقاطع چمران!
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 22:39
بار الها من چیم ،من کیستم؟ بنده ایی سودا زده خود ز هر چه بند بگسستم دل به دریا ها زده یک نفس میرقصم و دل شادم آن دم ای خدا یک نفس همچون یتیمی خسته و ماتم زده آخرین شمع وجودم سوخته است ای خدا آخرین پژواک امید از دیارم پر زده گر تو خواهی و توانی این دلم سامان دهی ار تو دانی و شناسی که به من آتش زده؟ گوشه چشمی ، تک نگاهی...
-
رنگ بی رنگی
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 16:14
یه روز یکی ازم پرسید چه رنگیو دوس داری، از اونجایی که من بلد نیستم مثل آدمیزاد جواب بدم براش این چند خطو نوشتم.. مثل رنگ پاک یاد خدا مثل رنگ زلال حقیقت مثل رنگ قشنگ یه حرف راست مثل رنگ صداقت آیینه مثل رنگ بی کرانه دریا وقتی دل میسپری بهش مثل رنگ اشک چشم یه کودک مثل رنگ محبت مادری مثل رنگ یه بعد از ظهر بی حوصلگی مثل...
-
اهلی کردن یعنی چه ؟
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 00:16
شازده کوچولو پرسید:اهلی کردن یعنی چه ؟ روباه گفت: اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن. -ایجاد علاقه کردن؟ روباه گفت: معلوم است. تو الان واسه من یک پسر بچه ای مثل صدهزار پسر بچه ی دیگر. نه من هیچ احتیاجی به تو دارم نه تو هیچ احتیاجی به من. من هم واسه تو یک روباهم مثل صدهزار روباه دیگر. اما اگر منو اهلی کردی هردوتامون به هم...
-
دیگر...(آخرین فریب جوانمرگ)
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 13:25
دیگر تمام شد دیگر... دیگر این آخرینش بود دیگر.. دیگر غبار صبحگاهی چشمم با نسیم بوسه تو پاک نمی شود دیگر.. دیگر روزهایم کمی تا قسمتی ابریست.. دیگر کوچه خاکی دلم با طراوت نزول تو عطراگین نمیشود.. دیگر خشک است دیگر ،خاکیست فقط دیگر ای آخرین ابر امید سالهای خشکسالی.. دیگر آسمان زندگیم با آمدن و رفتنت هفت رنگ نمی شود...
-
درووغ بود !
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 20:21
در سفری در گذر نگاهم در رصدی فارغ از اشک و آهم در لحظه ایی جدا شده از زمان ثانیه ایی که گذرش نخواهم گره بخورد و وصل شد دیده ام برق دو چشمت مست کرد نگاهم جرقه ای در شب تاریک من رویا یی خوش در پس کابوس من در تب شوم بسوختم عمری مسح مسیحایی تو ست شفاهم جوانه ام،شکوفه ام، به مرداب! چو قد کشم ضیاء و نور خواهم در پس سالیان...
-
آخر قصه..
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 18:20
رفتیم و رفتیم.. از سعادت آباد تا پارک وی رفتیم. از سکوت تا فریاد از هبوط تا صعود از یخرجونهم من النور الی الظلمات، خروج کردیم از ظلمات الی النور سعادتی که در سعادت آباد از دست رفت، در آرامش پارک وی یافتیم دهان دوخته را باز کردم دل سوخته را آزاد کردم این سیمرغ گرچه پر سوخته است،ولی هنوز سیمرغ است هنوز در دل سودای پرواز...
-
عاشقانه ،،،،،تو
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 20:51
بازم وقت امتحانا شد و ما شاعر شدیم :| از غم دل میگذارم دل به دستت می سپارم در فراسوی نگاهت چشم دل را جاگذارم نظری تو،گذری تو تو بر این عمر،ثمری تو ... در غیاب دلنوازان دل من را ببری تو در ره تار طریقت سوی چشم ترمی تو ... دل بریدم از دو عالم تویی تنها راه چاره ام وقت تسلیم وجودم پیک فتح و ظفری تو ... گر چه حالم ناگوار...
-
بی شعوری!
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 23:55
کتابی به اسم "بی شعوری" نگرشی نو! اگرآب دستتونه بذارید زمین این کتابو بخونید... بیشعوری دو شگفتی بزرگ جهان اهرام مصر و مجسمه ابولهول نیستند.آنها عبارتند از اینکه ۱.چرا بیشعورها به خودشان اجازه میدهند اینقدر نفرت انگیز رفتار کنند؟ ۲.چرا از یادآوری این نکته اینقدر میرنجند؟ سنت اراکولیوس شهید صدر مسیحیت (دست کم...
-
تکراری
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 13:32
چه سخت گشته دم و بازدم در این دنیای تکراری سری دارم به سنگ خورده زهرچه راه تکراری امان از روز تکراری فغان از شام تکراری شب و روزم مثال هم جز آن خورشید تکراری به گریه رو کنم حالا بس است لبخند تکراری پس از روز و شبی دیگر چه ماند جز اشک تکراری چو کوی و کوچه می بینم نیست جز عکس تکراری هزاران چهره ام بینم همه...
-
حسین
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 11:27
حسین شهید نشد که ما تو سرمون بزنیم. حسین شهید شد، تا ما نذاریم کسی تو سرمون بزنه!
-
؟ علامت سوال
شنبه 5 آذرماه سال 1390 00:56
می خوام دو کلوم حرف حساب با خودم بزنم... نمی دونم چرا فکر میکنم با بقیه فرق دارم! نمی دونم چرا دوس دارم این تفاوت رو به رخ دیگران بکشم. از نظر من تقریبا بیشتر آدما مثل همن،اما من با همشون فرق دارم رفتار خیلی ها منو اذیت میکنه،دوس دارم از اینجا برم،بین این آدما نباشم یه گوشه ای باسه خودم باشم،خودم و فقط خودم،چرا که من...
-
مرگ چه شکلیه!!
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 02:04
یکی میگفت،مرگ خیلی غم انگیزه چون اونایی که دوست داریو دیگه نمی بینی من گفتم، اگه کسیو دوست نداشته باشی، مرگ چه شکلیه!!
-
سکوت
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 11:39
دوره دوره سکوت و بی تفاوتیست. و تفاوت است در سکوت! سکوت من از تنهاییست وسکوت تو از ازدهام عشق های روزمره.. و"چه دردی ایست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن" , عمریست زخم وجودم را پشت صورت خندانم پنهان میکنم... خسته ام از این همه درد ناگفتنی که به گورخواهم برد.. ونیک می دانم که خاک هم پس میزند این...
-
باران،لذت خیس
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 01:03
بعضی وقتا زندگی یعنی قدم زدن زیر باروون در حالیکه نامجو مدام زیر گوشت زمزمه میکنه که لیز بود و پاییز بود... تا جاییکه خیس خیس بشی وقتی که میگه خیس بود.. آری با یه بارونم میشه زندگی کرد بعضی وقتا واسه لذت بردن از زندگی بهونه های کوچکی هست.. تیکو تاک صدای باروون و آواز نامجو منو برد به روزایی دور روزایی که هفتم رو به...
-
روی ماه خداوند را ببوس...
شنبه 7 آبانماه سال 1390 00:32
چند ماه پیش کتاب روی ماه خداوند را ببوس از مصطفی مستور رو خوندم،یک ماه بعد متن زیر رو نوشتم.دقیقا وقتی دو جمله آخر این متنو مینوشتم تازه فهمیدم تحت تاثیر این کتابم.. این کتابو یکی از دوستای خوبم به من معرفی کرده منم به شما معرفی میکنم،فوق العاده عمیق و تاثیر گذار،اما کوتاه ومختصر... خلاصه داستان که به همت دوست خوبم...
-
پیله تنهایی ام..
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 12:31
یک بار در یک اتاق، سر می کشم روکش تنهایی و بالا می کشم قدح زهر ماری و لحظه ای خاموش می شوم.. یک بار در کنج خلوتم، تیغ می کشم برشاهرگ فلسفه وجودم سیاهی اشعارم را با خونابه می شویم و لحظه ای خاموش می شوم دل می سپارم به خواب ابدی، به لالایی می سپارم لحظه ای بیداری ام را خورشید را پشت کوه قایم میکنم و بانگ خروس را سایلنت....
-
هیچ جای دنیا این شکلی نیست
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 13:39
هیچ جای دنیا این شکلی نیست به خدا هیچ جای دنیا این شکلی نیست. چرا ما هر خواسته ای داریم هر اعتراضی داریم سریع میام سیاسیش می کنیم. چرا بلد نیستیم هر خواسته ای داریم تو اون لحظه همونو بگیم . خوب بعضی چیزا ذاتا سیاسی ان بحث من سر مسایل غیر سیاسی وقتی ما میایم مثلا قضیه دریاچه ارومیه رو سیاسی می کنیم واقعا می خوایم از...
-
ما انسانهای ضعیف....
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 04:47
تو فیلم revolver یه متن قشنگ هست .از اونجایی که ترجمه مستقیمش برای ما فارسی زبونا قابل فهم نیست من یه جورایی مفهومی ترجمه اش کردم. جالبه.... یه مرضی درون همه مون هست که خودمون ازش بی خبریم. حتی وجودشو انکار می کنیم. این تنها دلیلیه که صبح از خواب پا میشیم،سر کار میریم ،درس میخونیم،تو فیس بوک کامنت میزاریم،سگدو...
-
شبی بارانی در تهران
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 01:27
تنها در کوچه های غریب شهربه دنبال آشنایی می گردم٬جستجویی بس عبث. در تنگنای کوچه پلکهایم به دیوار می سایید و دیده ام به انتظار اولین برف زمستانی راه دور دست ها را می جست. دور دست هایی دوووور و دست نیافتنی در پس کوچه های رویا هایم. ای معشوقه خیالی٬٬ ای توهم سعادت٬٬ ای آرامش حراسناک.. در پس کدام دیوار ٬ مترصد صدای کدام...
-
یاد قدیما بخیر.....
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 03:43
یاد قدیما بخیر..... زمانی که شده کله گنجشکی،اما روزه می گرفتیم. وقتی روزه مونو خوردن قایمکی سر یخچال باطل نمی کرد اما یه حرف بد باطلش می کرد. وقتی دروغقو دشمن خدا بود. یاد وقتی شیطون گولمون می زد وهنوز بلد نبودیم ما شیطونو گول بزنیم. وقتی که "بی تربیت" هم فحش حساب می شد. زمانی که دنیا هنوز اینقد بزرگ نشده...
-
زندگی ام کویریست که به آن انتهایی نیست
شنبه 22 مردادماه سال 1390 14:54
سلام، یکی از دوستان فیس بوکی چند تا پست تو گروپ دهه شصتی ها قرار داد که با عث شد من یاد این شعر قدیمیم بیوفتم و برم سراغ سر رسیدم..... زندگی ام کویریست که به آن انتهایی نیست نه انتها که حتی فریب سرابی نیست در کشاکش صورتک های سرگردان یکی نشان ز صورت آشنایی نیست وز پس سوز تازیانه های زمستان خبر از نرمی نسیم بهاری نیست...